معنی مگسک تفنگ

حل جدول

مگسک تفنگ

نشانه‌گیر


تفنگ

اسلحه، جنگ افزار، سلاح، مسلسل

لغت نامه دهخدا

مگسک

مگسک. [م َ گ َ س َ](اِ مصغر) مگس خرد.(ناظم الاطباء). نوعی مگس خرد.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || ذروح.(تفلیسی). گوژخار. کوژخار. کاغنه. عروسک. باغوجه. ذروح(واحد ذراریح).(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ذروح و ذراریح شود. || نوعی خال که زنان به رخسار کنند. قسمی خال که بر چهره نهند.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || زایده ای است بر سر لوله ٔ سلاح آتشین که به مدد آن نشانه روی و تیراندازی کنند.(فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده). زائده ای است کوچک در انتهای لوله ٔ تفنگ و مسلسل و جز اینها که به هنگام تیراندازی خط بصر خود را با رأس آن و زیر هدف میزان کنند. و رجوع به مگس(معنی آخر) شود.


تفنگ

تفنگ. [ت ُ ف َ] (اِ) بمعنی بندوق. در کلام متأخرین است و در کلام متقدمین تفک واقع است. (فرهنگ رشیدی). بندوق و مرکب است از تُف مبدل تپ به بای فارسی که مخفف توپ است... و تفق معرب آنست و به لفظ انداختن و افکندن و سر دادن و خوردن مستعمل است نه بلفظ گذاشتن. (از آنندراج). سلاح آتشی دراز و حمل پذیر. (ناظم الاطباء): و عرصه را وسعت نبود که کثرت را از قلت فرق باشد. سواران لشکر بخارا بر زبر یکدیگر میراندند و از بالای سر ایشان تیر و تفنگ و نیزه و سنگ روان. فی الجمله اکثر آن لشکر هلاک گشتند. (از اندرزنامه ٔ منسوب به خواجه نظام الملک). به زخم ناوک دلدوز و تفنگ جانسوز به دفع و منعمخالفان پرداخت. (حبیب السیر جزء 4 از ج 3 ص 380).
در معرکه این تفنگ فریادرس است
خصم افکن و گرم خوی و آتش نفس است.
ابوطالب کلیم (از آنندراج).
دارد آن عزت تفنگ ثانی صاحبقران
کز شرف خاقان اگر باشد بدوشش میبرد.
(ایضاً).
- تفنگ بادی، نوعی تفنگ خرد و مخصوص کودکان که با اهرمی هوای داخل لوله فشرده شود و با نیروی آن ساچمه را پرتاب کند.
- تفنگ ته پر، مقابل تفنگ سرپر. تفنگهایی که با فشنگ بکار برند و بیشتر به تفنگهای شکاری اطلاق شود.
- تفنگ جنگی، تفنگ نظامی. رجوع به همین کلمه شود.
- تفنگ دولول، که بجای یک لوله، دو لوله دارد که هم از نوع سرپر بود و هم از نوع ته پر.
- تفنگ سرپر، در این نوع تفنگها بجای فشنگ، باروت و گلوله یا ساچمه را از سر لوله بداخل تفنگ میگذاشتند و سپس با سمبه ای آنها را میفشردند و سپس مقداری کهنه در داخل لوله کرده مجدداً با سمبه آنرا در انتهای تفنگ میفشردند بحدی که باروت بمحل چاشنی تفنگ که پستانک نامیده میشد برسد آنگاه که چاشنی آتش میشد تفنگ خالی میگردید.
- تفنگ شکاری، مقابل تفنگ جنگی. این تفنگ ها مخصوص شکارچیان و اعم است از تفنگ سرپر و ته پر و دولول و جز اینها.
- تفنگ کمرشکن، تفنگی است که با فشنگ بکار برند و برای بکار گذاشتن فشنگ یا بیرون آوردن پوکه ٔ آن، محل اتصال لوله ٔ تفنگ به قنداق را با اندک فشار خم کنند چنانکه بتوان فشنگ در آن نهاد و سپس باز گردانند تا بحالت نخست برگردد و آماده ٔ تیراندازی شود.
- تفنگ نظامی، این گونه و بعضی از انواع تفنگهای شکاری جدید از پهلو و بوسیله ٔ گلنگدن باز میشوند و چون شانه ٔ فشنگ را در مخزن قرار میدهند با بستن گلنگدن آماده ٔ تیراندازی میشوند و بمجرد آنکه تیری انداخته شد پوکه ٔ فشنگ بخارج پرتاب میشود و فشنگ دیگری در لوله جای میگیرد و آماده ٔ تیراندازی مجدد میگردد و این گونه تفنگ ها که هنوز هم متداول است به پنج تیر و سه تیر معروفند.
- امثال:
تفنگ کار قلی است هیچکس نخورده است که بگوید خیرش را ببینی، غذایی ناپخته و ثقیل یا معاشری خشن و ناتراشیده است. (امثال وحکم دهخدا ج 1 ص 549).
از تفنگ خالی دو تن ترسند. در قدیم از کمان شکسته دوتن ترسند، می گفته اند:
عجب تر زین ندیدم داستانی
دو تن ترسد ز بشکسته کمانی.
(ویس و رامین از امثال و حکم ایضاً ص 112).


تفنگ ساز

تفنگ ساز. [ت ُ ف َ] (نف مرکب) تفنگ سازنده و صانع تفنگ. (ناظم الاطباء).


تفنگ سازی

تفنگ سازی. [ت ُ ف َ] (ص نسبی) منسوب و متعلق به ساختن تفنگ. (ناظم الاطباء). || (اِمرکب) جایی که در آن تفنگ سازند. کارگاهی که در آن تفنگ ساخته میشود. || (حامص مرکب) صنعت تفنگ ساختن. (ناظم الاطباء). تفنگ ساختن. ساختن تفنگ.

فرهنگ فارسی هوشیار

مگسک

‎ مگس کوچک، آنچه شبیه مگس باشد، گوی کوچکی که در آخر لوله تفنگ و مسلسل (سبک و سنگین) نصب شده و تیر انداز بهنگام نشانه گیری خط بصر خود را با راس آن و زیر هدف میزان کند.

فرهنگ معین

مگسک

(مَ گَ سَ) (اِ.) زایده کوچکی در نوک لوله اسلحه برای هدف گیری.


تفنگ

(تُ فَ) (اِ.) جنگ افزاری که با آن گلوله را به مسافت دور و نزدیک پرتاب می کنند و انواع مختلف دارد: دولول، سرپر، بادی، کمرشکن، شکاری و مانند آن.

فرهنگ عمید

مگسک

برجستگی کوچکی در سر لولۀ سلاح‌های گرمِ سبک که برای دقت در نشانه‌گیری،
(زیست‌شناسی) = ذراریح


تفنگ

هریک از سلاح‌های گرم دستی که گلوله پرتاب می‌کند. δ در اوایل قرن ۱۶ میلادی در آلمان اختراع شد،
* تفنگ ته‌پر: تفنگی که فشنگ را از ته لوله در آن می‌گذارند،
* تفنگ سرپُر: تفنگی که از دهانۀ لوله پر می‌شد و در آن باروت، ساچمه، و یا فشنگ می‌گذاشتند،
* تفنگ دهن‌پُر: = تفنگ سرپُر

گویش مازندرانی

تفنگ

تفنگ


تفنگ چی

تفنگ چی

فارسی به ایتالیایی

تفنگ

fucile

فارسی به آلمانی

تفنگ

Büchse (f), Gewehr (n), Geschütz (n), Gewehr (n), Kanone (f), Schußwaffe (f)

معادل ابجد

مگسک تفنگ

690

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری